اقا صدرا کوچولوی ماماناقا صدرا کوچولوی مامان، تا این لحظه: 13 سال و 5 ماه و 19 روز سن داره

صدرای زمان, صدرا کوچولوی قهرمان

صدرای من از تولد تا 6 ماهگی...شماره 2

پسر نازنینم صدرای مامان لحظه به لحظه تمام روزهای با تو بودن قشنگ و پرخاطره اس...بعضی چیزایی رو که در این مدت اتفاق افتاده رو خلاصه واست مینویسم شاید خوشت بیاد اولین موردی که میخوام بدونی دفعه دوم واکسنت بود که ٢٠ اسفند ماه میشد طبق توافق قبلی با بابا فواد اونم همراهمون اومد و اون روز هوا حسابی ابری بود و بارون هم شروع به باریدن کرد بیدارت کردم. حاضر شدیم و رفتیم البته ایندفعه حسابی تحقیق کرده بودم و مثلا فهمیده بودم اگه چند دقیقه قبل از تزریق یه ذره آبشکر بهت بدم باعث میشه کمتر درد بکشی و همچنین قبل از تزریق بهت قطره استامینوفن هم داده بودم و لی باز همون حال رو داشتم!ولی اینبار بغل بابات بودی و من ازت عک...
30 خرداد 1390

صدرای من از تولد تا 6 ماهگی...شماره1

  صدرای من وقتی برای اولین بار دیدمت و در آغوش گرفتمت گفتم برای بودنت برای داشتنت و برای با تو بودن و این احساس ناب رو داشتن اگر هزار هزار برابر رنج بارداری و زایمان میداشتم باکی نبود... نازنینم تو بدون شک زیباترین اتفاق زندگی من هستی.همه هستی من... ماشاا... نیم سالت هم بیشتره و این نیمسال فوق العاده بود.با هم شبا بیدار میموندیم و بابا فوادت مجبور  میشد توی هال لالایی کنه تا بتونه صبح زود بیدار شه و اون لحظه مهمونیهای شبونه من و تو شروع  میشد. بازی شعر و آواز ...جان مادر چقدر کوچولوتر از الان بودی نمیتونستی تکون بخوری و کم کم مثل همه نی نی ها گردنتو بالا گرفتی و بعد دستاتو شناختی و بعد میت...
30 خرداد 1390

من و صدرا

  سلام بلاخره پسر نازنینم که اینهمه منتظرش بودم قدمهای کوچولوشو تو خونمون گذاشت.بعد از مراسمات مرسوم رفتم کمی استراحت کنم ولی قبلش بابا فواد داشت با دقت دست و پای کوچولوی صدرا رو تماشا میکرد و گفت ببین چه انگشتای کشیده ای داره و بابام گفتن شاید موزیسین بشه با این انگشتا. البته بابا فواد جدای از مهندس بودنش ویولونم خیلی خوب مینوازه.. .شاید صدرا هم  از این هنرها به ارث ببره!! مامانم اینا و مادر شوهرم اینا خونمون بودن بعد از نهار خاله شهلا هم اومدن و تا شب حسابی شلوغ شد مراسم کاچی پزون و دیدن صدرا و عکسای یادگاری تک تکشون با صدرا بود... حال خوشی نداشتم.احساس گنگی داشتم.همش بغض میکردم.انگار که یه چیزی رو گم کرده باشم.داش...
28 خرداد 1390

آقا صدرای مامان نفر اول مسابقه خواب یک فرشته شد!

  هورااااااااااااااااااااااااااااااااااااا   پسر کوچولوی عسلی مامان در اولین مسابقه ای که شرکت کرده برنده شده! و نفر اول هم شده... نفر اول کد شماره ١٤٥ وای خدا جونم ممنونم ازت به خاطر این حال خوبی که دارم به خاطر پسرک شیرینی که بهمون هدیه کردی و به خاطر اینکه نگاهمون میکنی... دوستای عزیز من و صدرا کوچولو از تمام شما که به پسرکم رای دادید  و تمام دوستانی که همیشه بهمون محبت و لطف داشتید از طرف خودم و صدرا سپاسگزاری میکنم . همچنین از مدیریت محترم نی نی وبلاگ به خاطر زحمات بی دریغ و مسابقات  جالب و خلاقانه ای که برگذار میکنند...   ... پسرم صدرای من انشاا......
26 خرداد 1390

سلام دوستای مهربونم

سلام. دیگه چیزی از وقت رای گیری نمونده. چیکار کردین؟ هر کی شرکت نکرده حتما منو هم ببینه... شاید به من رای دادید.اگه به من رای بدید یعنی به دلتون نشستم و دوست جدید من میشید. کد من 145 هستش. ممنونم ازتون.دوستتون دارم.میبوسمتون  
25 خرداد 1390

عکس خوابیدن صدرا کوچولو بین 18 عکس منتخب مدیریت قرار گرفت!

سلام دوستای خوب و مهربون من و صدرا کوچولو: اگه مسابقه خواب یک فرشته رو دنبال کرده باشید میدونید که مدیریت محترم سایت از بین ١٨٠ عکس  نی نی های خوشگل لالا کرده ١٨ عکس رو انتخاب و برای رای گیری به نمایش گذاشتند. (گر چه انتخاب واقعا دشوار بود و همه این فرشته ها منتخب و برنده محسوب میشن...) و خوشبختانه عکس پسرک من هم یکی از اون ١٨ نفر هستش.با  کد   ١٤٥ میخواستم ازتون دعوت کنم که سری به منتخبین بزنید و صدرای قهرمان رو ببینید که چقدر با نمک لالایی کرده... و لطفا اگه خوشتون اومد بهش رای بدید و یه تلگراف به مدیریت بزنید...فقط چهارشنبه رو وقت داریم. (عکس منتخب  را در سایز بزرگتر در پست قبلی قرار دادم ی...
25 خرداد 1390

خواب یک فرشته...شماره 2

وقتی اینجا از صدرای عزیزم عکس میگرفتم نیمه شب بود و نمیخوابید.میخواستم سرگرمش کنم تا بلاخره خوابش ببره.وتازه پسرکم یه عالمه هم اشک ریخت ولی بلاخره چرتش گرفت و من  با توجه به بانمک بودن صحنه فوری  عکسشو انداختم و فکر میکنم خدا این موقعیت رو جور کرد که این خواب با مزه ثبت بشه و یادگاری بمونه.چون به خدا اون لحظه اصلا به خواب یک فرشته فکر نمیکردم.ولی نمیدونم کدومشو انتخاب کنم واسه مدیریت محترم ؟شما چی میگین؟ نظر بدید تورو خدا ...
24 خرداد 1390